وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M

ساخت وبلاگ

امکانات وب

خبرنامه
-->-->-->-->
لطفا یک ایمیل معتبر وارد کنید
نام :
نام کاربردي :
رمز عبور :
تکرار رمز عبور :
ايميل :
بازيابي رمز عبور

نام کاربردي :
رمز عبور :
نظرسنجی
آمار
آنلاین :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته گذشته :
بازدید ماه گذشته :
بازدید سال گذشته :
کل بازدید :
-->-->-->مرجع سرگرمی و تفریحی

-->-->-->

جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir
 
اخیرا نمایشگاه بین المللی برمینگهام میزبان نزدیک به 145 هزار نفر از همین دسته از آدمهای بیکار بوده است که در آن بیش از 27 هزار سگ به رقابت پرداخته اند.
دنیای حیوانات زیبایی های خاص خودش را دارد و بسیاری از انسان ها را به خودش مشغول کرده است.برای بسیاری از صاحبان حیوانات خانگی پیرایش آنها بسیار مهم است به طوری که حاضرند هزینه های گزافی را پرداخت کنند تا حیوان مورد علاقه آنها پیرایشی متفاوت داشته باشد.این دسته از انسانها پا را فراتر گذاشته و متاسفانه بیشتر وقت خود را صرف حیواناتشان می کنند.

به گزارش تکناز، اخیرا نمایشگاه بین المللی برمینگهام میزبان نزدیک به 145 هزار نفر از همین دسته از آدمهای بیکار بوده است که در آن بیش از 27 هزار سگ به رقابت پرداخته اند.

این نمایشگاه که به مدت چهار روز بود شرکت کنندگان از 41 کشور جهان به رقابت پرداختند که در نهایت سگی به نام سپنیل ریکی بخاطر آرایشش برنده جایزه طلا بهترین مدلر نمایشگاه شد.
 
جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir
 
سپنیل ریکی برنده نمایشگاه بین المللی برمینگهام

جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir

جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir

جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir

جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir

جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir

جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir

جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir

جایزه طلا برای آرایش یک سگ !! (عکس) www.taknaz.ir

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 573 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:55

حکایت جالب ظالم رعنا www.taknaz.ir  

از بایزید پرسیدند: پیر تو که بود؟

گفت: پیرزنی. روزی در صحرا رفتم، پیرزنی با انبانی آرد برسید. مرا گفت: این انبان آرد با من برگیر.

من چنان بودم که خود نیز نمی توانستم برد. به شیری اشارت کردم. بیامد. انبان بر پشت او نهادم و پیرزن را گفتم: اگر به شهر روی، گویی که را دیدم؟

گفت: ظالمی رعنا را دیدم.

گفتم: هان چه می گویی پیرزن.

گفت: این شیر مکلف است یا نه؟

گفتم: نه.

گفت: تو آن را که مکلف نیست تکلیف کردی، ظالم نباشی؟

گفتم: باشم.

گفت: با این همه می خواهی که اهل شهر بدانند که این شیر فرمان بر داراست و تو صاحب کراماتی.این، نه رعنایی بود؟

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 559 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:42

انوع جالب پراید ! (عکس)
دمش گرم پراید...!
 
انوع جالب پراید ! (عکس) www.taknaz.ir

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 513 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:41

داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir

چنگیز خان مغول و شاهین پرنده


یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.

آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.

چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.

این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت. ولی دیگر جریان آب خشک شده بود ...

چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir

داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir

نجار زندگی


نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد تا اینکه یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد، از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.

نجار در حالت رودربایستی، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود.
پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود. برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت، کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.
زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد. یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.
این داستان ماست.
ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد. گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم.
اما اگر چنین تصوری داشته باشیم، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم.
فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، دیگر ممکن نیست.
شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود.
یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.
مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید.

داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir

داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir

ماجرای چوپان و مشاور‎


چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروكله ی یك اتومبیل جدید كروكی از میان گرد و غبار جاده های خاكی پیدا شد. رانندۀ آن اتومبیل كه یك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهای Gucci ، عینك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم كه دقیقا چند راس گوسفند داری، یكی از آنها را به من خواهی داد؟

چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش كه به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارك كرد و كامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یك تلفن راه دور وصل كرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی كه میتوانست سیستم جستجوی ماهواره ای( GPS ) را فعال كند، شد. منطقۀ چراگاه را مشخص كرد، یك بانك اطلاعاتی با 60 صفحۀ كاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیدۀ عملیاتی را وارد كامپیوتر كرد.

بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یك چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالی كه آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همینطور كه قبلا توافق كردیم، میتوانی یكی از گوسفندها را ببری.
آنگاه به نظاره ی مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم كه چه كاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟ مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا كه نه!
چوپان گفت: تو یك مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو كه این را از كجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: كار ساده ای است. بدون اینكه كسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی كه خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینكه هیچ چیز راجع به كسب و كار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ گله را برداشتی.


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir
نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش


به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.

اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گلهای درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.

به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند. ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.

در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir
ابراهیم و آتش و گنجشک


نگاه ها هراسان به ابراهیم و آتش بود. در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت.
از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: ولی حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت: من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما این آب را می آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟
پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد ...

و خوشا به حال گنجشکان سرفراز


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir
حکایت وقت رسیدن مرگ


یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...

طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ...

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ...
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ...
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ...
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!

نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir

 


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir
پیرمرد و بچه ها


یک پیرمرد بازنشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها ۳ تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند هر چیزی که در خیابان افتاده بود شوت می کردند و سروصدای عجیبی به راه انداختند.

این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد مختل شده بود. این بود که پیرمرد تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعطیل شد دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: بچه ها! شما خیلی بامزه هستید از اینکه می بینم اینقدر بانشاط هستید خوشحالم من هم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید من روزی ۱۰۰۰ تومن به شما می دهم که بیایید اینجا و همین کار را بکنید بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آنکه چند روز بعد پیرمرد به آنها گفت: ببینید بچه ها متاسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی توانم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟

بچه ها با تعجب و ناراحتی گفتند: صد تومن؟! اگه فکر می کنی به خاطر ۱۰۰ تومن حاضریم این همه بطری و نوشابه و چیزهای دیگر را شوت کنیم کور خوندی ما نیستیم!
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir

فرصتی برای خودشناسی


پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد.
پس آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است.
اما نمی‌دانم چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.

این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند.

درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟

کشاورز که ترسیده بود گفت:
سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای را که شاهین روی آن نشسته بود بریدم.
شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.

گاهی لازم است برای بالا رفتن، شاخه‌های زیر پایمان را ببریم ...
چقدر به شاخه‌های زیر پایتان وابسته هستید؟
آیا توانایی‌ها و استعدادهایتان را می‌شناسید؟
آیا هیچگاه جرات ریسک را به خود داده اید؟


داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201) www.taknaz.ir


اصالت بهتر است یا تربیت خانوادگی؟


روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه "شیخ بهائی" رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟
شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من "اصالت" ارجح است. و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که "تربیت" مهم تر است.
بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند. بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.

فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و برقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند. در هنگام شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم "تربیت" از "اصالت" مهم تر است ما این گربه های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت "تربیت" است.

شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند.

شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت: این چه حرفیست فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین یاد انجام می شود ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند.

لذا شیخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت بی درنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان. شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش می دید زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد. در آن هنگام هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال و این یکی جنوب ...

این بار شیخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهریارا ! یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است گرچه "تربیت" هم بسیار مهم است ولی"اصالت" مهم تر. یادت باشد با "تربیت" می توان گربه اهلی را رام و آرام كرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و "اصالت" خود بر می گردد.

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 463 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:41

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

ترول های با حال و خنده دار (12) - www.taknaz.ir

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 489 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:41

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:

شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.

با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.

اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!

حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.

در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود !
 
 
 

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 528 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:40

مرد زشتی که با زیباترین دختر دنیا ازدواج کرد (داستان) www.taknaz.ir

موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.

مرد زشتی که با زیباترین دختر دنیا ازدواج کرد (داستان) www.taknaz.ir

 زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید :

- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟
-
دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت :
- بله، شما چه عقیده ای دارید؟
- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود»
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:
«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن»
فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.
او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.

نتیجه اخلاقی:
راست است که دخترها از گوش خام می شوند و پسر ها از چشم
اززمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 547 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:39

حرکات دختر خانم ها در زمانهای مختلف (طنز)
 
وقتی که مهربونن ———-> مثل یه خرگوش ملوس دوست داشتنین

وقتی که اعصبانی میشن ———-> مثل دیونه ها میشن دیگه نمیشه رفت سمتشون

وقتی غر میزنن ———-> مثل مگس میرن رو اعصابت

وقتی که ناز میکنن ———-> مثل یه بچه نق نقو اعصابتو خورد میکنن

وقتی که دروغ میگن ———-> قیافشون شبیه سوسک میشه(نکته کنکوری)

وقتی ناراحت میشن ———-> مثل یه گنجشک تیر خورده دلسوز میشن

وقتی خوشحال میشن ———-> مثل کانگورو اینور اونور میپرن

وقتی جیغ میزنن ———-> مثل یه سوزن که بهت میزنن از جا میپری

وقتی که بترسن ———-> مثل موش سریع یه جا قایم میشن

وقتی خجالت بکشن ———-> مثل لبو قرمز میشن

وقتی که حرف میزنن ———-> مثل رادیو خراب باید بزنی تو سرش تا قطع شه

وقتی که گریه میکنن ———-> مثل بچه های شیش ماهه حتما باید نازش کنی تا آروم شه
 

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 576 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:36

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس)

اکثر انسان ها دارای زندگی های معمولی هستند و به همین روال نیز به زندگی شان ادامه می دهند. در دنیا البته افرادی نیز هستند که قدرت های خارق العاده ای دارند و همچنین با دیگر افراد مقداری متفاوتند. با ده نفر از این انسان ها آشنا شوید.


تکناز :  انسان هایی که قدرت های مختلف و باورنکردنی دارند بسیار کم هستند. این افراد در بخش های مختلف دسته بندی می شوند بدین گونه که برخی باهوش، برخی قدرتمند ویا ... هستند. برخی از این افراد حتی قدرتشان را به عنوان منبعی برای ادامه زندگی استفاده می کنند.

مغز باور نکردنی

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

"دنیل تامت" نام یک پسر انگلیسی است که مغزی باورنکردنی دارد. تمام ذهن او به گونه ای مملو از اعمال ریاضی است و می تواند بسیاری از محاسبات ریاضی را تنها در چند ثانیه انجام دهد. او همچنین حافظه باورنکردنی دارد و می تواند بسیاری از چیزهایی که دیده است را بعد از چندین وقت باتمام جزئیات به خاطر آورد. او البته قدرت های دیگری مانند یادگیری سریع زبان را نیز دارد و می تواند در طول کمتر از دو هفته یک زبان را به طور کامل فراگیرد. یکی از رکوردهای او به خاطر سپردن عدد پی با 22514 عدد تنها در 5 ساعت است.

پسر نابینا با قدرت سونار

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

"بن آندروود تات" نام پسر نابینایی آمریکایی است که البته به خاطریک سرطان مجبور به خارج کردن چشمانش شده است. او البته از زمانی که نابینا شده از یک سیستم خاص برای خودش استفاده می کند. او نه نیاز به عصا دارد و نه  کسی به او کمک می کند. در هنگام حرکت صدای کوچکی را استفاده می کند و از بازگشت صدا به گوشش متوجه می شود اجسام در کجا هستند. او تنها در نفر در دنیا است که از این سیستم استفاده می کند.

منعطف ترین مرد دنیا

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

"دنیل بروانینگ اسمیت" نام مردی از آمریکا است که تا به حال توانسته است رکورد انعطاف گینس را بشکند. او همچنین در فیلم های سینمایی نیز شرکت داشته است و البته بدن بسیار نرمی دارد. او میتواند کتف خود را از جایش خارج کند و یا در یک جعبه بسیار کوچک جا میشود.

مرد همه چی خوار

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

"مایکل لوتیتو" فردی است که می تواند هر چیزی را بخورد. او در سال های دور در کشورش یعنی فرانسه برنامه های تفریحی اجرا می کرده است و از آن زمان شروع به خوردن چیزهای بسیار عجیب کرده است. او تا به حال تعدادی تلویزیون، دوچرخه، یک هواپیمای سسنا 150 را خورده است. او برای خوردن این هواپیما بیش از 2 سال زمان صرف کرد و همچنین بسیاری از قسمت های خطرناک و حتی سمی آن را نیز خورده است.

دندان آهنی

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

"راجا گیگی" نام مرد مالزیایی است که می تواند یک قطار را با دندان های خود بکشد. او در سال 2007 برای بار دوم رکورد خود را جابه جا کرد. او در توانست یک قطار با 6 واگن که نزدیک به 297 تن وزن داشت 2.8 متر با دندان های خود کشید. او از زمانی که 14 ساله بوده است دندان های خودش را تقویت کرد.

مرد آهن ربایی

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

بار دیگر فردی از مالزی دارای یک قدرت خارق العاده است."لیو تو لین" 70 ساله فردی است که از بچگی دارای قدرتی آهن ربایی بوده است. او به تازگی یک خودرو را با استفاده از قدرت آهن ربایی خودش نزدیک به 20 متر کشیده است. او همچنین این قدرت خود را به سه فرزندش نیز داده است و تقریبا تمام خانواده آن ها آهن ربایی هستند.

مرد بی خواب

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

مرد 64 ساله ویتنامی کسی است که از سال 1973 تا به حال نخوابیده است. "تای نگوک" نام این مرد است که می گوید در آن سال یک تب شدید گرفته است و از آن سال به بعد دیگر نتوانست دیگر بخوابد. تا به حال بیش از 12 هزار شب است که او نخوابیده است. او همچنین در طول روز بسیار کار می کند تا خسته شود اما نمی تواند بازهم در آخر شب بخوابد. او البته تا به حال به مراتب به پزشک مراجعه کرده است که البته همه آن ها می گویند او کاملا سالم است.

مرد بدون درد

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

"تیم کرایدلند" نام فرد آمریکایی است که اصلا مانند دیگر انسان ها درد را حس نمی کند از همین رو به مرد بدون درد و همچنین مرد شکجه گر معروف شده است.او می تواند سوزن های بزرگی را وارد دهانش کند و یا اینکه آن ها را در داخل بدنش می کند بدون اینکه حتی ذره ای درد به او وارد شود.

نزدیک ترین دوست شیرها

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

رفتار شناس حیوانات "کوین ریچاردسون" کسی است که به عنوان نزدیکترین دوست انسانی شیرها شناخته می شود. او می تواند شب ها و روزها در کنار شیرها زندگی می کند بدون این که آن ها ذره ای به او آسیب وارد کنند. همچنین او با ببرها و پلنگ ها نیز همین رابطه را دارد. هیچکس نمی داند او به چه صورت می تواند با شیرها ارتباط برقرار کند.

چشمان باورنکردنی

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس) www.taknaz.ir

 

"کلودیو پانتو" برزیلی را بسیاری از مردم دنیا به خاطر چشمان از حدقه در آمده اش معروف است. او می تواند چشمانش را نزدیک به 4 سانتی متر از جای خودش خارج کند این بدین معنی است که می تواند چشمانش را نزدیک به 95 درصد از حالت عادی بیشتر خارج کند.

 

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 591 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:32

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس)

 

یازدهمین فرعون مصر باستان از دودمان هژدهم یا همان پادشاهی نو شناخته می‌شود. نام آغازینش توت‌انخ‌آتون(به معنای : پنداشت زنده آتون) بود.

آرامگاه او در روز 4 نوامبر سال1922 در دره پادشاهان توسط هاوارد کارتر ‌تقریبا دست نخورده یافته شد. این یافته را نشریات پخش کردند و توجه عامه به مصر باستان بسیار افزایش یافت.

 آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

آرامگاه مرموزترین فرعون مصر (+عکس) www.taknaz.ir

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 587 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:30

آرشیو مطالب

نظر سنجی

<-PollName->
<-PollItems->

خبرنامه

<-MailForm->