حکایت جالب ظالم رعنا

ساخت وبلاگ

امکانات وب

خبرنامه
-->-->-->-->
لطفا یک ایمیل معتبر وارد کنید
نام :
نام کاربردي :
رمز عبور :
تکرار رمز عبور :
ايميل :
بازيابي رمز عبور

نام کاربردي :
رمز عبور :
نظرسنجی
آمار
آنلاین :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته گذشته :
بازدید ماه گذشته :
بازدید سال گذشته :
کل بازدید :
-->-->-->مرجع سرگرمی و تفریحی

-->-->-->

حکایت جالب ظالم رعنا www.taknaz.ir  

از بایزید پرسیدند: پیر تو که بود؟

گفت: پیرزنی. روزی در صحرا رفتم، پیرزنی با انبانی آرد برسید. مرا گفت: این انبان آرد با من برگیر.

من چنان بودم که خود نیز نمی توانستم برد. به شیری اشارت کردم. بیامد. انبان بر پشت او نهادم و پیرزن را گفتم: اگر به شهر روی، گویی که را دیدم؟

گفت: ظالمی رعنا را دیدم.

گفتم: هان چه می گویی پیرزن.

گفت: این شیر مکلف است یا نه؟

گفتم: نه.

گفت: تو آن را که مکلف نیست تکلیف کردی، ظالم نباشی؟

گفتم: باشم.

گفت: با این همه می خواهی که اهل شهر بدانند که این شیر فرمان بر داراست و تو صاحب کراماتی.این، نه رعنایی بود؟

وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمي تفريحي F.M دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدو فرشیدشاهرضایی f-m بازدید : 561 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 17:42

آرشیو مطالب

نظر سنجی

<-PollName->
<-PollItems->

خبرنامه

<-MailForm->